جهاناولیها اگر بخواهند بهطور کامل مستقل از انرژی مرکزی زندگی کنند، در شرایط بدوی و وحشی شبیه به مرکز آفریقا و بخشهایی از آسیا قرار میگیرند. پس بهجرات میتوانیم بگوییم که وصل شدن به انرژی تجدیدپذیر بسیار محدود است؛ زیرا زیرساخت جامعه مدرن امروزی بر پایه سرمایهداری سوخت فسیلی بنا شده است.
به گزارش روابط عمومی انجمن بهره وری به نقل از روزنامه دنیای اقتصاد دکتر امره زِمان، استاد جامعهشناسی انرژی دانشگاه تورنتو در یادداشتی در نوشته است:
خوب میدانیم که تکنولوژی لازم برای استفاده بهینه از انرژی خورشید، باد، هیدروژن و ژئوترمالها پیشرفت بسیار زیادی داشته است. در سالهای اخیر تمرکز دانشگاهها و مراکز علمی برای هماهنگکردن دنیای امروز با انرژیهای پاکتر بسیار زیاد شده است. اما چرا سرعت گذار به استفاده از تجدیدپذیرها بسیار کند است؟
چه موانعی بر سر راه این گذار وجود دارد و بزرگترین و غیرقابلنفوذترین آنها کدام است؟ متخصصان انسانشناسی انرژی، معتقدند که موانع زیادی بر سر راه گذار به سمت انرژیهای تجدیدپذیر وجود دارد. اگر هم راهحلی برای این موانع وجود داشته باشد، رها شدن از آن به هزینه و سرمایه بسیار زیادی نیاز دارد.
گذار از انرژی صرفا پوشاندن سقف خانهها و کارخانهها با پنلهای جذب انرژی خورشیدی نیست. گذار باید ریشهای، همراه با بومیسازی و اصلاحات دولتی و سرمایهداری باشد. تغییر در زیرساخت استفاده از نوعی دیگر از انرژی نیازمند سرمایهگذاری، بازسازی، برنامهریزی و از همه مهمتر درک دقیق زیانهای وارده بر اثر تغییرات اقلیمی است.
خوب میدانیم که تکنولوژی لازم برای استفاده بهینه از انرژی خورشید، باد، هیدروژن و ژئوترمالها پیشرفت بسیار زیادی داشته است. در سالهای اخیر تمرکز دانشگاهها و مراکز علمی برای هماهنگکردن دنیای امروز با انرژیهای پاکتر بسیار زیاد شده است. اما چرا سرعت گذار به استفاده از تجدیدپذیرها بسیار کند است؟ چه موانعی بر سر راه این گذار وجود دارد و بزرگترین و غیرقابلنفوذترین آنها کدام است؟
متخصصان انسانشناسی انرژی، معتقدند که موانع زیادی بر سر راه گذار به سمت انرژیهای تجدیدپذیر وجود دارد. اگر هم راهحلی برای این موانع وجود داشته باشد، رها شدن از آن به هزینه و سرمایه بسیار زیادی نیاز دارد. گذار از انرژی صرفا پوشاندن سقف خانهها و کارخانهها با پنلهای جذب انرژی خورشیدی نیست.
گذار باید ریشهای، همراه با بومیسازی و اصلاحات دولتی و سرمایهداری باشد. تغییر در زیرساخت استفاده از نوعی دیگر از انرژی نیازمند سرمایهگذاری، بازسازی، برنامهریزی و از همه مهمتر درک دقیق زیانهای وارده بر اثر تغییرات اقلیمی است.
بسیاری از بحثها در مورد کنترل منابع انرژی به تفاوت سیستم مرکزی و غیرمرکزی کنترل منابع انرژی بستگی دارند. به بیانی دیگر، مهم است بدانیم که آیا منبع تغذیه انرژی تحت کنترل دولت است یا توسط فناوری متعلق به کاربران اداره میشود. بهعنوان مثال، خانههایی که به منبع انرژی مرکزی دسترسی دارند در تضاد با خانههایی هستند که از لحاظ تامین انرژی مستقل عمل کرده و از مجموعهای از فناوریهای تولیدکننده انرژی استفاده میکنند.
با وجود اینکه سیستمهای انرژی غیرمتمرکز در پی رد کردن ساختار بزرگتر دولت و قدرت اقتصادی هستند، وصل نبودن به سیستم مرکزی انرژی به معنی فرار از همه خصوصیات مدرنیته نفتی نیست. بهعنوان مثال، فناوری خاص و موادی که از خانههایی با منبع انرژی مستقل حمایت میکنند، معمولا به سیستم اقتصادی و مادی بزرگتری وابسته هستند که در نظام مدرنیته نفتی برای ساخت و تعمیر این فناوری تعبیه شده است.
در واقع مصرفکنندگانی که به سیستم انرژی مرکزی تامین انرژی وصل نیستند، اما الگوی زندگی براساس مدرنیته نفتی را دنبال میکنند (زندگی بسیار جابهجاشونده، با دسترسی بالا به انواع مختلف کالا، خدمات و اطلاعات) معمولا بخش بسیار ممتاز و خاص جامعه هستند. در نتیجه عاقلانه است که خیالپردازی در مورد زندگی مستقل از انرژی مرکزی را که اغلب شامل شرایط خاص از استقلال فردی است زیر سوال ببریم. این نوع زندگی، نوعی خیالپردازی شامل دیدگاهی نژادپرستانه از موقعیت ساکنان جهان اول در شرایط استقلال از انرژی مرکزی است.
جهاناولیها اگر بخواهند بهطور کامل مستقل از انرژی مرکزی زندگی کنند، در شرایط بدوی و وحشی شبیه به مرکز آفریقا و بخشهایی از آسیا قرار میگیرند. پس بهجرات میتوانیم بگوییم که وصل شدن به انرژی تجدیدپذیر بسیار محدود است؛ زیرا زیرساخت جامعه مدرن امروزی بر پایه سرمایهداری سوخت فسیلی بنا شده است.
نمونههایی از وصل شدن شهرکهایی به سیستم انرژی خورشیدی در دست داریم؛ اما آنها هم محدود هستند. هنوز نتوانستهایم وصل شدن گستردهتری را مستقل از زیرساخت فسیلی، به انرژی تجدیدپذیر تعریف کنیم. ما نمیتوانیم به دولتی جز دولت وابسته به سوختهای فسیلی، فکر کنیم. یعنی گفتمان غالب، وابسته به امنیت بهوجودآمده از طریق انرژی کربن است و قالب و زیرساخت دولت شکلگرفته به واسطه انرژی فسیلی آن را تقویت میکند.
در این صورت، زیرساختهای انرژی مصرفی کنونی تا زمانی که اوضاع بد محیطزیست و الگوی زندگی کنونی چنان وخیم شود که موید نوعی فروپاشی یا فاجعه شود، بر شرایط سلطه خواهند داشت. اما شاید ویرانههای این فاجعه ما را به سمت استفاده از انرژیهای دیگر سوق دهند. بنبست فاجعه نتایج مبهمی به همراه دارد. ما یا از بین خواهیم رفت یا آنکه نمیتوانیم بهراحتی مسیر گذار از این فاجعه را پیدا کنیم و ساختار انرژی خودش دچار تغییر خواهد شد.
در هر حالتی در این روایت، هنرمندان و روایتگران نقشی بسیار اساسی بازی میکنند. هم از طریق پیشبینی آیندههایی که ممکن است از ویرانهها سربرآورند و هم برای روشن کردن اینکه چگونه میتوان با عنایت به این فاجعه، زندگی اخلاقیتری را در پیش گرفت